دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

واکنش ها

تعطیلی است و دوستم و همسرش پیش ما هستند.دور هم هستیم و خوش می گذره.

سر ناهار داریم صحبت می کنیم که دوستم صحبت از فیلم بادبادک باز می کنه که نمایشش در مدرسه ای آمریکایی باعث شده بچه ها برای درختکاری در افغانستان پول جمع کنن!

متفق القول هستیم که واکنش با توجه به عمق انواع فاجعه در افغانستان خیلی فانتزیه ومسلما برای افغانها بی ثمر...

عصره و متاسفانه نمی دونم از کجا صحبت هامون به مسائل سیاسی کشیده شده...داغ داغ صحبت می کنیم و جاهایی اختلاف نظر داریم تا اشاره می کنم با شکلهای مختلف کشتار بعد از انقلاب که دوستم جواب می ده :خوب هر انقلابی اعدامی و کشته داره...

کمی صدام بلند می شه که گفتنش برای کسانی که درگیر مستقیم نیستند آسونه..

نمی خوام بحث رو ادامه بدم.دوستم نازنینه و دوستیمون هم خوب.دوست ندارم از هم دلخور بشیم.

دلم نمیاد بهش بگم واکنش فانتزی در هر حال فانتزیه وبرای طرف مقابلش نا خوشایند...

...

پ.ن:خیلی دوست دارم یاد بگیرم تو واکنشهام خودم رو جای آدمهای مختلف بزارم و تند قضاوت نکنم.

همه عیدهای دنیا عیدن...!

خانواده مادری ایوب از اقلیتهای مذهبی(یارستانی) هستند.دیشب خونه دایی ایوب دعوت شدیم و من برای اولین بار مراسم جالب عیدشون رو دیدم.اسم این عید هم عید یارانه.

بعد از سه روز روزه داری یه شب عیده و اونو جشن می گیرن.یه غذای مخصوص درست می کنند و با آیین مخصوص و یه پوشش خاص اونو دعا می دن.میوه(انار جایگاه خاصی داره) و شیرینی ها رو هم به همون ترتیب دعا می دن و بین همه تقسیم می کنن.

درمورد شروع ایام روزه داریشون هم چیزهای جالبی تعریف کردن ،همیشه تو آبان ماهه و شروعش از دوازدهم ماه قمری ای هستش که با آبان مصادف شده و روز عید هم پانزدهم اون ماه قمری.جالبه که همیشه خوشه پروین در شب عیدشون کنار ماه قرار می گیره.

کتابی هم دارندباسم پردیور که توش شعر و آواز زیاد داره و تعدادیشو با تنبور اجرا می کنن.تا اونجایی که من فهمیدم این اقلیت یه تاریخ هشت صد ساله دارن،و مریدان یه عارف بزرگ بودن که کم کم اونو به شکل این آیین در آوردن،یعنی فرزندانشون مثل بقیه مذاهب این آیین رو به ارث بردن.

البته امروزه فرقه های بسیار مختلفی دارن که توشون تفاوتهایی دیده می شه اما همه شون همون اسم اهل حق یا یارستان رو دارن.

یکی از اعتقادتشون هم تناسخ هستش.

دیشب یکی از حاضرین اون جمع از مقامات همون کتاب مقدسشون بخشهایی روبا تنبور اجرا کرد، نمی دونم از مهارتش بود که استاده و دانشگاه وین موسیقی می خونه یا از ذات اون موسیقی ،اما همه از خود بیخود شده بودن و انگار با همه وجود حسش می کردن.

احساس جالبی داشتم.خوشحال بودم که اون مراسم رو می دیدم.راستش بجز خدا که توی ذهنم براش قطعیت قائلم، نسبت به همه مذاهب و آیینها کاملا منعطفم.برای همه شون احترام قائلم و حاضرم همه حرفهای جالب و درست همه شون رو بپذیرم.دوست دارم مراسم های مختلف همه آیینها رو ببینم. از شرکت کردن تو شون هم ابایی ندارم.میخواد نماز باشه یا مراسم دعای نذر یارستانی که بهش میگن نیاز یا تو کلیسا یا آتشکده...

من فکر می کنم با همه تفاوتها هدف همه مذاهب یکیه، اونم قرار دان خدا در راس امور و دعوت به به درستی و پاکی.

کاش این تفاوتها فقط مردم دنیا رو برای هم جذاب می کرد تا با هم باشن و از هم یاد بگیرن و به فکر تکامل فکر و آیینشون باشن ، نه اینکه بخاطرش جنگ بپا کنن.

پ.ن: متاسفانه منبع دراین باره تو اینترنت خیلی کمه و اونایی هم که هست فیلتر شده.

پند نامه

بخودم:

می دونی امروز بازم چرا امتحان رانندگی رد شدی؟ بخاطر اینکه نمی تونی یه تصور کامل و دقیق از قبولی توی ذهنت بسازی و باور کنی...

تمام مدت بخاطرات روز رد شدن فکر می کنی،توی صحنه امتحان وقتی کسی رد می شه خودتو جای اون می زاری و وقتی کسی قبول می شه تو دلت می گی خوش بحالش...

توی تمرینات خوب هستی و به ندرت خطا داری...اما باز ته دلت نمی تونی به قبولیت اعتماد کنی...

مشکلت ذهنیه و ربطی به رانندگی نداره و گرنه بقول مربیت دیگه "راننده" شدی!

" وقتی شرایطی ادامه پیدا می کند، برای این است که ما همچنان به آن فکر می کنیم ..و جهان کائنات دوباره آن را به ما می بخشد."