دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

...

احساس بلاتکلیفی بدترین اتفاق روزمرگی ها می تواند باشد.

خسته ام و نگران..

حیرت آور است گسترده شدن سایه تاثیر یک واقعه کاملا عمومی و بزرگ برتغییرمسیر زندگیهای کوچک!

هر چه در انتظارمان باشد دوستت دارم و با تو خواهم بود...به بهترین شکلی که قادر باشم.

پ.ن: کاش می تونستم اون طومار طولانی رو اینجا بزارم...حیف!

ترجیح پایان تلخ بر تلخی بی پایان

این روزها من هنوز نتوانسته ام کامل شانه هایم را زیر بار حوادث روزهای گذشته و اخبار ناگوار پیرامون خلاص کنم و بنظر نمی آید این اتفاق به این راحتی ها بیافتد...دارم سعی می کنم عادت کنم!

همین چند روز گذشته با یک دوست خوب و بیاد ماندنی وداع کرده ام که نمی دانم دوباره کی می بینمش.. و باید قدری تند و تیز باشم برای جبران روزهایی که کار مفیدی نمی توانستم انجام بدهم.

.....

دیشب " درباره الی" را دیدم..بر خلاف کنعان که بعد از تبلیغات زیادی که در موردش شنیدم،انتظارم اصلا از دیدنش برآورده نشد، درباره الی را دوست داشتم و راضی از سالن سینما بیرون آمدم.

قضاوت،ترس و تنهایی به نظر من محور اصلی داستان بود که خیلی هنرمندانه پرداخت شده است،بازی ها عالی و کاملا باور پذیر،و فضا کاملا تاثیر گذار و نفس گیر از کار در آمده است.

مسلما ساعات و حتی روزهایی درگیر فیلم خواهم ماند،شاهد همین بس که جمع پر سروصدای ما که امکان ندارد یک لحظه ساکت باشد در سکوت مطلق از سینما بیرون آمد و تا خانه همین وضعیت ادامه داشت!

"درباره الی" را ببینید...

پ.ن: نیلوفر عزیز درباره این فیلم چند پست دنباله دار دارد...

تغییر

خیلی عجیب است،مثل آدمی که انگار مدتها بوده از این سرزمین و حتی از این سیاره رفته ،عادت به زندگی روزمره به سبک و سیاق و بافضای قبلی چقدر برایم سخت و غم انگیز شده! فعلا در تلاش برای این انطباق بسر می برم...

 اما البته که خیلی چیزها عوض شده! هم در پیرامون، هم در شهر خسته و هم درون آدمهای غمگین..نمی شود ندید،مثل ژنده پوشی که دکمه طلای لباسش را نتوان نادیده گرفت!