دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

افسون شادی...

شادی معجزه می کند... وقتی من بی رنگ که نه پرسپولیسی هستم نه استقلالی،با وجود خستگی می روم تا مردم را تماشا کنم.

می روم تا ببینم با وجود تمام سختی ها و فشارها مردم زنده هستند.

شادی معجزه می کند وقتی که قهرمانی یک تیم فوتبال باعث می شود همین مردمی که هر روز  توی ترافیک و کوی و برزن بر سر کوچکترین چیزی دندان بهم نشان می دهند و فحش نثار هم می کنند بهم لبخند بزنند.

من عصر امروز این لبخندها را دیدم..تعدادی هم نثار خودم شده!..باور کنید!

من امروز عصر ، با شنیدن صدای آواز جوانان هم وطنم که می خواندند" امشب شب عروسیه...مبارکه مبارکه " خندیدم و لذت بردم.

من امروز عصر تفاوت حرکت خود جوش و فرمایشی را لمس کردم.

من به عنوان یک زن اگرچه هم جنسان خودم را در مرکز این جشن ندیدم اما مثل بقیه آنها از کمی دورتر نگاه کردم و شاد شدم...مثل بقیه رویای روزی را در سر پروراندم که این ملت شادند...همگی با هر جنس و مذهب و زبان.

 

می ترسم از ...

این روزها سرم بشدت شلوغ شده.دارم کارهای عقب افتاده یه موسسه رو در واقع تنها انجام میدم.البته تو بخش کاری خودم مدیر و مشاور دارم ،اما عملا 99% کارها رو خودم دارم تموم می کنم.تجربه کاری گرانقدریه ،ایوب می گه داری کار گل می کنی تا کاردان بشی! امیدوارم یه روزی من تو جایگاه خوش مدیر و مشاورم باشم!

...

الان داشتم کتاب می خوندم.داشتم فکر می کردم یه وقتایی بود که موقع داستان خوندن کم سن تر از قهرمانها بودم.الان داستانهایی هستند که هم سن و سال شخصیت هام و گاهی بیشتر.

از فکر اینکه روزی مسن تر از اکثریت شخصیت های داستان ها و فیلم ها باشم وحشت کردم!

...

یه برنامه خاصی داره برای تابستان امسال مون داره  پیش میاد که ذهنمو بخودش مشغول کرده.پذیرفتمش اما همش دارم به جنبه های مختلفش فکر می کنم و دچار استرس می شم.احتمالا یه پست جدا دربارش بزارم.

...

از امروز بنده بخودم تعهد دارم به برنامه رژیم غذایی معمول و منطقی ام برگردم.من از سال گذشته تا حالا حدود 14 کیلو وزن کم کردم اما الان با بی توجهی هام 2 کیلوش برگشته.اینجا هم می گم که یادم بمونه.از دوشنبه می رم ورزش تو یه سالن نزدیک شرکت.

...

ایوب یه گلدون گل خیلی زیبا خریده.انقدر خوشگله که جفتمون عاشقشیم.امیدوارم سالم و تازه بمونه و به سرنوشت گلدون گل های قبلی دچار نشه.

...

یه عضو تازه از هفته پیش به خونمون اضافه شده.اگه گفتید کی؟ سگ؟ گربه؟ نی نی؟! نه بابا! یه دستگاه ماشین ظرفشویی که از همه اونا مهم تر و مفید تره!!;)

...

می گم این مثل ژیان ماشین نمی شه،باجناق فامیل نمی شه گاهی خیلی درسته ها!

...

دفعه بعد می خوام مفصل راجع به همکارام بنویسم.منتظرم باشید!

..........

پ.ن مهم!: باران خانوم تولدت مبارک! الهی صد ساله ، بلکه بیشتر ساله بشی!:-*

آی! تو که لای موهای خرگوشه خوابیدی...

آخرین باری که چیزی در مورد جهان هستی شنیدید یا دیدید،وحسابی متعجب شدید و احساس کردید چه دنیای عجیبی داریم،و یا از بودن روی زمین و معلق بودن در کائنات حیرت کردید،کی بود؟!

چند روز پیش عصر با همسرم برنامه " چهار سوی علم " از شبکه چهار رو نگاه می کردیم.در اون قسمت،در مورد عقرب ها،بیولوژی شون،و زهرهای کشنده و خواص درمانی زهرها گزارش می داد.

چیزی که باعث شد من دوباره حس کنم زمین هنوز شگفت انگیزترین نقطه کیهان شناخته شده است،تصویری بود که نشون می داد عقرب ها بعد از یخ زدن کامل یعنی حتی بعد از 24 ساعت موندن در فریزر به محض آب شدن یخ زندگی عادی رو از سر می گیرن و انگار نه انگار!!

همچین قدرت سازگاری عجیب و غریبی رو نه شنیده و نه دیده بودم!

علومی وجود دارن که انسان رو هر لحظه با یه معمای تازه روبرو می کنن.فکر می کنم بیولوژی و ستاره شناسی و علوم کیهانی دوسر طیف این علوم هستند که روی کوچکترین ها و بزرگترین ها زوم کردن.

از بچگی عاشق هردو رشته بودم و هستم.

این روزها با همسرم داریم کتابی رو می خونیم به اسم " اسرار کائنات " اثر ابراهیم ویکتوری که کیهان شناسی رو بزبانی قابل فهم توضیح می ده.یعنی در مقابل دو تا کتاب هاوکینگ(تاریخچه زمان،جهان در پوست گردو) این ساده محسوب می شه.

وقتی خودم رو به همچین مطالعاتی می سپارم خوشحال و شگفت زده و گاهی هراسان می شم.

هرچند با خودم فکر می کنم بودن من توی این دنیا،در این لحظه و موقعیت،همین ثانیه که نفس می کشم ،بیشتر از همه اون اسرار عجیب و باور نکردنیه...