تقریبا دو هفته است که در خانه جدیدیم،ایدیاسال نداریم هنوز و با دیالآپ آپ کردن و کامنت گذاشتن واقعا همت میخواهد.خوبم و زندگی در جریان است.
این مدت یک صفحه ورد را بخودم اختصاص دادم و آنقدر آنجا آزادانه نوشتم و لذت بردم که یادم رفته در وبلاگم چطور مینوشتم،راستش را بخواهید جای خالی شما در آن نوشتهها حس میشود ،تا کی من بتوانم آنطور که آنجا آزادم اینجا هم باشم...
این هفته قرار است یک عالمه ظرف و کتاب و لباس و وسیله و خردهریز برود توی کارتنهای متعدد و بعد از طی یک مسافت چند دقیقهای دوباره بیرون بیاید و چیده شود!
و البته بنا بر این است سایر برنامههای زندگی هم با سماجت دنبال شوند.پس فعلا ما رفتیم تا بعد!
هفته بعد میبینمتان،در خانه جدید!
پ.ن:اسبابکشی هر چقدر کار سختی باشد اما باعث میشود یک عالم آشغال بیمصرف که معلوم نیست چرا در خانه انبار شدهاند تصفیه شوند و خانهزندگی احساس سبک باری کند!
از تاریخ امروز خوشم میاد دلم میخواد وبلاگم در این تاریخ پستی داشته باشه و دارم فکر میکنم،یازده سال و یک ماه و یک روز دیگه طول میکشه تا به چنین چینش هماهنگی از اعداد تاریخی برسیم.
اون روز هستیم آیا؟کجاییم،و در چه حال و روزی؟کنار چه کسانی؟
امیدوارم همگی باشیم،در بهترین وضعیتی که از الان برای ۹۹/۹/۹ تصویر میکنیم.