دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

بیماری عجیب

در تمام این بیست و هشت سال بیاد ندارم به این شدت سرما خورده باشم.
از دوشنبه گذشته دوبار بخاطر افت فشار زیر سرم رفتم  چند شب از شدت سرفه تقریبا نخوابیدم یک عالمه قرص و شربت و آمپول و سوپ و لیموشیرین و چهار تخمه و ...وارد این بدن کرده ام اما باز امروز صبح با گلودرد بیدار شدم!
به نظر میرسه باید فعلا با این ویروس/باکتری کنار بیام و زندگی رو با هم ادامه بدیم!
کاملا جدی بگیرید که سلامتی بزرگترین نعمت است!


اولتیماتوم

از امروز تا ۱ ماه دیگه من از جام تکون نمی خورم تا یه تکونی بخودم داده باشم !و این یک ماه اتلاف وقت که مریضی چند روز اخیر کاملش کرد رو جبران کنم.

هیج جا نخواهم رفت و همه فوق برنامه ها تعطیل...

بازگشت

سفر دلچسبی رفته بودیم به گیلان،تنها نقطه ای از ایران که همیشه دوباره هیجان زده ام می کند و یادم می آورد عاشق این سیاره عجیبم!

هر چند حجم زباله های زشتی که مردم مهربان نثار طبیعت کرده اند دیگر بحدی رسیده که لذت بردن،با توجه به تلاش سختی که برای نادیده گرفتن نا زیبایی ها باید بکنی،سخت شده.

انزلی مستقر شدیم،اما لاهیجان و رشت هم رفتیم وبه ماسوله هم سر زدیم، آنجا یک غذا خوری فوق العاده جالب کشف کردیم ،خرید کاکا و اگردک و خَرکاره دریج (شیرینی های سنتی ماسوله) هم انجام شد.

این چند روزه به یک عروسی آذری هم رفتیم و خوشبختانه آنجا هم خوش گذشت.

.....

من امروز بیست و دوم فروردین رسما با بیست و دو روز تاخیر سال هشتاد و هشت رو آغاز می کنم و در این فکرم چطور می شود این همهمه روزهای آغازین سال و عقب افتادن از برنامه ها را جبران کنم.

.....

یکی دو تا کتاب روی پاتختی گذاشته ام که بشوند آخرین برنامه هر روزم...ببینم چه می شود و آخرش مدیریت زمان و امور را در بیست و هشت سالگی یاد می گیرم یا نه!

.....

این نوشته رو دوست دارم...شما هم بخونید.