دیروز با یه دوست خوب و تازه ، بیرون بودم.خوش گذشت..آخرین خریدهای پیش از سفر هم انجام شد. بعد از چند روز هم از پام کار کشیدم و از بهبود نسبی اش خوشحال شدم.
...
دیروز یه کتاب خریدم برای عیدی پسر عمه ام که راجع به نوروزه..خودم دارم ذره ذره می خوندمش تا رسیدم به رسمهای بخت گشایی در روز چهارشنبه سوری در شهرهای مختلف.
برای شهر ما نوشته بود دخترها می رن از روی پشت بام گردو پایین می اندازن،هر کی گردوش بشکنه اون سال می ره خونه بخت!
من اصلا یادم نمیاد همچو چیزی شنیده یا دیده باشم..باران جان تو چی؟
حالا ایوب همش سر بسرم می ذاره تو رو خدا سال ازدواجمون چند تا گردو شکوندی؟!
...
دیروز توی تاکسی یه خانومی کنارم نشسته بود و داشت با اهالی تاکسی درد دل می کرد.می گفت پسر 17 ساله اش کراک می کشه..مثل دیوونه ها رفتار می کنه.می گفت دیروز دلم براش سوخته و بعد از چند روز تو خونه راش دادم.
گفت همه پول و طلاهاشو برده و حسابی کتکش زده..دستش بشدت ورم کرده بود.خیلی دلم سوخت.بهش گفتم دستت رو ببر دکتر..اگه بد جوش بخوره حسابی اذیت می شی.
بقیه بهش گفتن برو پسرتو تحویل بده..
واقعا در چنین مواقعی یه حس ناتوانی بدی بهم دست می ده.نه راه حلی دارم و نه توان و اعتمادی برای کمک.
...
من و همسرم امسال رای نمی دیم.کل برگه های دفترچه اعتمادمون رو کندیم و تحویل دادیم.دیگه چیزی نمونده!
اما می رسم به بازی جالب و جذاب ترانه ها که بال بال می زدم یکی منو دعوت کنه! هم بازی رو دوست داشتم هم مبتکرش رو..تا بالاخره سین بانو جان به دادم رسید:
من ترانه های زیادی رو می شناسم که به قول همخونه آلوچه خانوم از شنیدنشون کهیر بزنم و حالم خراب بشه ..یا خیلی خنده ام بگیره و وقتایی که بخوام مسخره بازی در آرم بخندم و بشکن بزنم و بخوونمشون! اما ترجیح می دم الان به اونا فکر نکنم و اونایی که دوست دارم رو با وسواس انتخاب کنم:
1- از آلبوم "بی تو بسر نمی شود " استاد شجریان واقعا دلم با این شعر از عطار و صدای گرم استاد می لرزه:
ره میخانه و مسجد کدام است که هردو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گزارندم که رند است نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهیست بجویید ای عزیزان کین کدام است
2- ترانه Dance me to the end of love لئونارد کوهن رو خیلی دوست دارم و همیشه این تکه اش رو بلند باهاش می خونم:
Dance me to the children who are asking to be born
Dance me through the curtains that our kisses have outworn
Raise a tent of shelter now,though every thread is torn
Dance me to the end of love
Dance me to the end of love
3- ترانه " گل لاله " با شعر و صدای شهریار قنبری که شور خاصی برام داره:
لا لا لا لا دیگه بسه گل لاله بهار سرخ امسال مثل هر ساله
هنوزم تیر و ترکش قلبو می شناسه هنوز شب زیر سرب و چکمه می ناله
نخواب آروم گل بی خار و بی کینه نمی بینی نشسته گوله تو سینه
آخه بارون که نیست ،رگبار باروته سزای عاشقای خوب(کرد) ما اینه
نترس از گوله دشمن گل لادن که پوست شیره پوست سرزمین من
اجاق گرم سرمای شب سنگر دلیل تا سپیده رفتن و رفتن
نخواب آروم گل بادوم ناباور گل دل نازک خسته،گل پرپر
نگو باد ولایت پرپرت کرده دلاور قدکشیدن رو بگیر از سر
دوباره قد بکش تا اوج فواره نگو این ابر بی بارون نمی زاره
مثل یار دلاور نشکن از دشمن ببین سر می شکنه تا وقتی سر داره
نزاشتن همصدایی رو بلد باشیم نزاشتن حتی با همدیگه بد باشیم
کتابای سفید و دوره می کردیم که فکر شب کلاهی از نمد باشیم
نگو رفت هزار آفتاب ،هزار مهتاب نگو کو تا دوباره بپریم از خواب
بخوون با من نترس از گوله دشمن بیا بیرون،بیا بیرون از این مرداب
نگو تقوای ما تسلیم و ایثاره نگو تقدیر ما صد تا گره داره
به پیغام کلاغای سیاه شک کن که شب جز تیرگی چیزی نمیاره
نخواب وقتی که هم بغضت به زنجیره نخواب وقتی که خون از شب سرازیره
بخوون وقتی که خوندن معصیت داره بخوون با من،بیا تا من نگو دیره
سکوتت شیشه های شبنمی داره ولی خشم تو مشت محکمی داره
عزیز جمعه های عشق و آزادی کلاغ پر بازی با تو عالمی داره
نخواب ای حسرت سفره،گل گندم نباش تو دالونهای قصه سردرگم
نخواب رو بالش پرهای پروانه که فریاد تو رو کم داره این ..؟
4- بعدی ترانه " خار" با صدای کوروش یغمای ه.برای من این ترانه خیلی عزیز و خاطره انگیزه.تو اولین روزهای عاشقا نه مون ایوب این آهنگ رو برام ای میل زد و گفت این ترانه زبان حالشه.
خیلی کم گوشش می دم چون دلم نمی خواد برام یه ترانه عادی و روزمره بشه.هنوزم وقتی می شنومش گریه ام می گیره.جالبه تا وقتی اینو برام نفرستاده بود نشنیده بودمش اما تو همون بار اول شنیدن عاشقش شدم.
مثل خارم رو زمین توی صحرا تو مثل بارون تندی،داری سبزم می کنی...
5- ترانه My Immortal با صدای آمی لی رو هم خیلی دوست دارم.
6- یه سرود انقلابی هست به نام " آفتابکاران" با صدای مرحوم عاشور پور..خیلی زیباست:
سر اومد زمستون،شکفته بهارون
گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون
کوهها لاله زارن،لاله ها بیدارن
تو کوهها دارن گل گل گل آفتابو میکارن
توی کوهستون،دلش بیداره
تفنگ و گل گندم داره میاره
توی سینش جان جان جان
یه جنگل ستاره داره، جان جان، یه جنگل ستاره داره
سر اومد زمستون،شکفته بهارون
گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون
لبش خنده نور
دلش شعله شور
صداش چشمه و یادش آهوی جنگل دور
توی کوهستون،دلش بیداره
تفنگ و گل گندم داره میاره
توی سینش جان جان جان
یه جنگل ستاره داره، جان جان، یه جنگل ستاره داره
7- و یه آواز دیگه که عاشقشم " جان جهان " استاد شجریانه که هربار بشنوم توش غرق می شم:
جان جهان دوش کجا بوده ای نی غلط اندر دل ما بوده ای...
خیلی خوشحالم تو این بازی شرکت کردم.خیلی مزه داد.
پ.ن: متاسفانه همه لینکایی که می خواستم فیلتر بودن!
من حین ورزش دچار مشکل زانو شدم و حالا روزی چند بار زانوم متورم می شه و خوب می شه و این سیکل تکرار می شه! گاهی دو دقیقه سرپا بودن برابر می شه با یه ورم حسابی.
دکتر برام یخ ! روزی 4 بار بیست دقیقه تجویز کرده و دو جور قرص.امیدوارم زودتر خوب بشه.
...
اگه احساس کنید یه نفر شما رو بخاطر و بواسطه کس دیگه ای دوست داره چه احساسی پیدا می کنید؟
من مدتیه دارم اینو در مادر شوهرم نسبت بخودم حس می کنم.چند روز پیش متوجه مشکل پای من شده و بجای اینکه ناراحتی شو بخاطر درد و اذیت شدن من بروز بده میگه: ای بابا الان پسرم بخاطر تو ناراحته!
موارد دیگه ای م از این دست هست که الان حوصله ندارم تعریف کنم اما یه جورایی دلم رو می رنجونه.
مادر شوهرم ذاتا زن مهربونیه و چپ و راست به من کادو می ده و سعی می کنه انواع و اقسام سوغاتی رو همیشه برای ما بفرسته و خیلی هم بخودم و خانواده ام احترام می زاره.
نمی خوام ناشکر باشم و قبول می کنم اصولا عروس و داماد آدمهایی قائم به ذات! تو روابط با خانواده نیستن اما من مادر شوهرمو بخاطر مهربونیش دوست دارم و کار ندارم مادر ایوبه..گاهی که از ایوب ناراحتم اصلا اینو در روابطم با مادرش اثر نمی دم و اونو مستقل می بینم،اما...
شاید توقع زیادیه که دلم می خواد بخاطر خودم دوستم داشته باشن!
...
به سلامتی کار خونه تکونیمون تموم شد.الان باید تمرکز رو بر حفظ این اثر مادی-معنوی بزاریم!
...
انصافا ایوب 80 درصد کارها رو انجام داد و من بیشتر خرده کاری ها رو انجام دادم.ممنونم!
...
دلم می خواست تا عید 3 کیلو کم کنم که فعلا محقق نشده! به نظر نمیاد وقت زیادی داشته باشم!
...
چند روز پیش بخاطر حساسیت بیش از حدم دچار یه سوتفاهم بزرگ نسبت به یه دوست شدم.خدا رو شکر زود فهمیدم...
...
دیروز دعوت شدم یه جایی سمنو پزون.سمنو یه غذای خیلی قدیمی و باستانیه.زرتشتی ها مقدس می دونستنش و اون شیرین شدن جوونه های گندم رو اعجاز می دونستن.
معمولا توی یه ظرف خیلی بزرگ سمنو چند دونه (کمتر از انگشتان دست) بادوم می انداختن.اون بادوم ها تو کاسه هر کی می رفت نشان باز شدن بخت و اومدن مرغ اقبال بر شونه شخص در سال نو بود.
سمنویی که من دیروز گرفتم انقدر سرشار از بادامه که تو هر قاشق سه چهار تا میاد. تو عصر پست مدرنیسم انگار قراره یه همچو رسمهای دلنشینی هم انقدر شور بشن که اثر لذتبخش شونو از دست بدن و دلت نخواد دیگه حتی بهش فکر کنی!
...
فردا دختر دایی 5 ساله ام مهمون امه.میاد تا تو شیرینی پزی کمکم کنه! یادمه یه بار که کیک درست می کردم اومد و تو تزیینش کمک کرد و خیلی بهش خوش گذشت.حالا خودم دعوتش کردم تا با هم درست کنیم و لذت ببریم.
...
من دلم می خواد برم یه جای سبز و دلنشین که فقط با طبیعت باشم زندگی رو لمس کنم.نمی دونم ما ایرانیها چرا انقدر سبک زندگیمون با طبیعت غریبه اس!
...
بر می گردم.
از اونجایی که حدس می زنم آخرین اسفند ماهیه که اینجوری با خیال راحت بیشتر روزها رو تو خونه ام،تصمیم دارم شیرینی های عیدمون رو خودم بپزم.خوشم میاد شیرینی گردویی برای عید داشته باشم اما تو سایز کوچیکتر از معمولی.
امروز برای تست کمی درست کردم.یه کم خشک تر از حالت معمول این شیرینیه و شبیه بیسکویت شده.اما مزه اش خوبه.شکلشم شبیه شده! اینم عکسش.
البته همچین هم در این قضیه بی تجربه نیستم ها! این عکس،شیرینهای پارسال مه.
.....
من همین روزها می رم برای خرید هدیه تولد همسرم.می خوام عطر بخرم چون می دونم خیلی خوشحالش می کنه.مهم هم همینه مگه نه؟
.....
امروز چهارمین سالگرد روزیه که ایوب به من گفت دوستم داره .یه روز رویایی و زیبا برای جفتمون بود.یادمه دوسه روز قبلش با هم قرار گذاشتیم.یه روسری سرمه ای ساتن خوشگل که از کیش خریده بودم سرم بود.
اولش با هم رفتیم که برای سالگرد ازدواج پدر و مادرش که همین روزه کادو بخریم.من برای مامانش یه عطر انتخاب کردم.
بعدش قدم زنان رفتیم به پارک کوچولویی که بعدها پاتوق بعدازظهرهامون شد.همون جا بهم گفت که بهم علاقه منده.منم که مدتها بود دوستش داشتم از ته دل خوشحال شدم.اما چیزی نگفتم.فقط آروم حرفاشو شنیدم.
بعدها بهم گفت تنها وقتی برای تابستون داشتی می رفتی و گفتی دلم خیلی تنگ می شه فهمیدم دوستم داری...!
منم جوابم این بود که تو چجوری نفهمیدی در حالی که من اون بهار رو همش با تو بودم.دستم تو دستت بود هر روز بهت زنگ می زدم.
امروز فکر می کنم شاید واقعا لازم بود زودتر از اینا مستقیم بهش گفته بودم.شاید خودمم در شرایط مشابه همون حال رو پیدا می کردم.
.....
من دلم می خواد یکی باشه که با هاش راه بیفتم و شهر رو بگردم و همه نشونه های بهار و عید رو باش ببینم.ایوب که همش سر کاره و وقتی هم میاد یا دیره یا حوصله نداره.
می دونم توی شهرها و روستاهای دامنه های شمالی و جنوبی البرز(شامل تهران و گیلان و مازندران) یه رسمی بوده به اسم نوروزی خونی.متاسفانه الان خیلی کم شده.
یادمه شمال ، یه روز یه پیرمرد و پسربچه زنگمون رو زدن،نوروزی خوندن و عیدی شون رو گرفتن.همش سرودهایی یه که با آواز در وصف بهار و نوروز خونده می شه.حقیقتا دل رو شاد می کنه.
کاش حداقل یکی پیدا بشه از پشت آیفون برام نوروزی بخوونه!
.....
اگه وقت پیدا کنم یه تابلوی تجسم از اتفاقهایی که دوست دارم تو بهار بیافته درست می کنم.در مورد کار ،تحصیل،پول ،سفر و ...
.....
شما برای عیدی هاتون نقشه نکشیدید؟ من آرزومندم حسابی چرب باشه! و تمام برنامه هامم براش چیدم!.
.....
قبول نمی کنید همه حال و هوای شیرین و درست حسابی نوروز مربوطه به اسفند و یکی دو روز اول فروردینه؟ باقیش اصلا دیگه این حالو نداره...
.....
من بازم میام.