دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

زندگی پس از خانه تکانی!

من حین ورزش دچار مشکل زانو شدم و حالا روزی چند بار زانوم متورم می شه و خوب می شه و این سیکل تکرار می شه! گاهی دو دقیقه سرپا بودن برابر می شه با یه ورم حسابی.

دکتر برام یخ ! روزی 4 بار بیست دقیقه تجویز کرده و دو جور قرص.امیدوارم زودتر خوب بشه.

...

اگه احساس کنید یه نفر شما رو بخاطر و بواسطه کس دیگه ای دوست داره چه احساسی پیدا می کنید؟

من مدتیه دارم اینو در مادر شوهرم نسبت بخودم حس می کنم.چند روز پیش متوجه مشکل پای من شده و بجای اینکه ناراحتی شو بخاطر درد و اذیت شدن من بروز بده میگه: ای بابا الان پسرم بخاطر تو ناراحته!

موارد دیگه ای م از این دست هست که الان حوصله ندارم تعریف کنم اما یه جورایی دلم رو می رنجونه.

مادر شوهرم ذاتا زن مهربونیه و چپ و راست به من کادو می ده و سعی می کنه انواع و اقسام سوغاتی رو همیشه برای ما بفرسته و خیلی هم بخودم و خانواده ام احترام می زاره.

نمی خوام ناشکر باشم و قبول می کنم اصولا عروس و داماد آدمهایی قائم به ذات! تو روابط با خانواده نیستن اما من مادر شوهرمو بخاطر مهربونیش دوست دارم و کار ندارم مادر ایوبه..گاهی که از ایوب ناراحتم اصلا اینو در روابطم با مادرش اثر نمی دم و اونو مستقل می بینم،اما...

شاید توقع زیادیه که دلم می خواد بخاطر خودم دوستم داشته باشن!

...

به سلامتی کار خونه تکونیمون تموم شد.الان باید تمرکز رو بر حفظ این اثر مادی-معنوی بزاریم!

...

انصافا ایوب 80 درصد کارها رو انجام داد و من بیشتر خرده کاری ها رو انجام دادم.ممنونم!

...

دلم می خواست تا عید 3 کیلو کم کنم که فعلا محقق نشده! به نظر نمیاد وقت زیادی داشته باشم!

...

چند روز پیش بخاطر حساسیت بیش از حدم دچار یه سوتفاهم بزرگ نسبت به یه دوست شدم.خدا رو شکر زود فهمیدم...

...

دیروز دعوت شدم یه جایی سمنو پزون.سمنو یه غذای خیلی قدیمی و باستانیه.زرتشتی ها مقدس می دونستنش و اون شیرین شدن جوونه های گندم رو اعجاز می دونستن.

معمولا توی یه ظرف خیلی بزرگ سمنو چند دونه (کمتر از انگشتان دست) بادوم می انداختن.اون بادوم ها تو کاسه هر کی می رفت نشان باز شدن بخت و اومدن مرغ اقبال بر شونه شخص در سال نو بود.

سمنویی که من دیروز گرفتم انقدر سرشار از بادامه که تو هر قاشق سه چهار تا میاد. تو عصر پست مدرنیسم انگار قراره یه همچو رسمهای دلنشینی هم انقدر شور بشن که اثر لذتبخش شونو از دست بدن و دلت نخواد دیگه حتی بهش فکر کنی!

...

فردا دختر دایی 5 ساله ام مهمون امه.میاد تا تو شیرینی پزی کمکم کنه! یادمه یه بار که کیک درست می کردم اومد و تو تزیینش کمک کرد و خیلی بهش خوش گذشت.حالا خودم دعوتش کردم تا با هم درست کنیم و لذت ببریم.

...

من دلم می خواد برم یه جای سبز و دلنشین که فقط با طبیعت باشم زندگی رو لمس کنم.نمی دونم ما ایرانیها چرا انقدر سبک زندگیمون با طبیعت غریبه اس!

...

بر می گردم.

شیرینی های پخت آشپزخانه ما

از اونجایی که حدس می زنم آخرین اسفند ماهیه که اینجوری با خیال راحت بیشتر روزها رو تو خونه ام،تصمیم دارم شیرینی های عیدمون رو خودم بپزم.خوشم میاد شیرینی گردویی برای عید داشته باشم اما تو سایز کوچیکتر از معمولی.

امروز برای تست کمی درست کردم.یه کم خشک تر از حالت معمول این شیرینیه  و شبیه بیسکویت شده.اما مزه اش خوبه.شکلشم شبیه شده! اینم عکسش.

البته همچین هم در این قضیه بی تجربه نیستم ها! این عکس،شیرینهای پارسال مه.

.....

من همین روزها می رم برای خرید هدیه تولد همسرم.می خوام عطر بخرم چون می دونم خیلی خوشحالش می کنه.مهم هم همینه مگه نه؟

.....

امروز چهارمین سالگرد روزیه که ایوب به من گفت دوستم داره .یه روز رویایی و زیبا برای جفتمون بود.یادمه دوسه روز قبلش با هم قرار گذاشتیم.یه روسری سرمه ای ساتن خوشگل که از کیش خریده بودم سرم بود.

اولش با هم رفتیم که برای سالگرد ازدواج پدر و مادرش که همین روزه کادو بخریم.من برای مامانش یه عطر انتخاب کردم.

بعدش قدم زنان رفتیم به پارک کوچولویی که بعدها پاتوق بعدازظهرهامون شد.همون جا بهم گفت که بهم علاقه منده.منم که مدتها بود دوستش داشتم از ته دل خوشحال شدم.اما چیزی نگفتم.فقط آروم حرفاشو شنیدم.

بعدها بهم گفت تنها وقتی برای تابستون داشتی می رفتی و گفتی دلم خیلی تنگ می شه فهمیدم دوستم داری...!

منم جوابم این بود که تو چجوری نفهمیدی در حالی که من اون بهار رو همش با تو بودم.دستم تو دستت بود هر روز بهت زنگ می زدم.

امروز فکر می کنم شاید واقعا لازم بود زودتر از اینا مستقیم بهش گفته بودم.شاید خودمم در شرایط مشابه همون حال رو پیدا می کردم.

.....

من دلم می خواد یکی باشه که با هاش راه بیفتم و شهر رو بگردم و همه نشونه های بهار  و عید رو باش ببینم.ایوب که همش سر کاره و وقتی هم میاد یا دیره یا حوصله نداره.

می دونم توی شهرها و روستاهای دامنه های شمالی و جنوبی البرز(شامل تهران و گیلان و مازندران) یه رسمی بوده به اسم نوروزی خونی.متاسفانه الان خیلی کم شده.

یادمه شمال ، یه روز یه پیرمرد و پسربچه زنگمون رو زدن،نوروزی خوندن و عیدی شون رو گرفتن.همش سرودهایی یه که با آواز در وصف بهار و نوروز خونده می شه.حقیقتا دل رو شاد می کنه.

کاش حداقل یکی پیدا بشه از پشت آیفون برام نوروزی بخوونه!

.....

اگه وقت پیدا کنم یه تابلوی تجسم از اتفاقهایی که دوست دارم تو بهار بیافته درست می کنم.در مورد کار ،تحصیل،پول ،سفر و ...

.....

شما برای عیدی هاتون نقشه نکشیدید؟ من آرزومندم حسابی چرب باشه! و تمام برنامه هامم براش چیدم!.

.....

قبول نمی کنید همه حال و هوای شیرین و درست حسابی نوروز مربوطه به اسفند و یکی دو روز اول فروردینه؟ باقیش اصلا دیگه این حالو نداره...

.....

من بازم میام.

اسفند زیبای من

اسفند و فروردین زیباترین ماه های سالند.یه بوی خوش و حال و هوای عجیبی دارن که به زنده بودن و شاد بودن نزدیکتره.

انگار یه وقفه بین روزمرگی و های و هوی و برو بیا خلق می کنن.اما حیف که  خیلی سریع می گذرن جوری که احساس می کنم استفاده کافی رو نکردم.شاید هم زیبایی بی نهایتشون به همین خاطره!

.....

به طرز معجزه آسایی خریدهای شخصی عیدم رو انجام دادم! از همه شون هم راضیم !

.....

چند بخش از خونه تکونی هم انجام شده.یه بخشهایی رو هم می ترسم انجام بدم،چون می دونم با توجه به سرعت بی رقیب ما در به هم ریختن هر گونه نظم تا سال نو دوام نمیاره!

ترجیح می دم همون روزهای آخر فشرده انجامشون بدیم.

.....

قراره قبل سال تحویل پدر و مادر ایوب رو ببینیم و بعدش برای سال تحویل خونه مامان اینا باشیم.دلم یه هفت سین و تحویل تو خونه خودم می خواااد! ولی نمی شه بخاطر این دوری خانواده ها.

روزهای بعد تعطیلات هم می خوایم بگردیم و دیدنی های تهران و حومه رو کشف کنیم.

.....

دلم می خواد سبزه سبز کنم.پارسال که نا موفق بودم.سبزه ام کاملا طاسی داشت وبرای هفت سین امیدی بهش نبود.شما ها می دونین باید چیکار کرد؟ من دستور مامانمو اجرا کردم.اما سبزه های خودش جنگل شدن و مال من کویر لوت(حالا با کمی اغماض دشتهای جاده قزوین!)

.....

سرود یار دبستانی یادتونه؟ اون زمان که ما دانشجو بودیم ودوره اصلاحات بود و  جنبش دانشجویی نفسی داشت چه شور و هیجانی توی بچه ها بر می انگیخت.

اما بسیجی ها تیز هوشی به خرج دادن و سرود رو مال خودشون کردن(اولش تو دانشگاها و بعد با پخش کردن روی صحنه های بی ربط مربوط به خودشون بوسیله تلویزیون).

امروز که بازم داشتن پخشش می کردن (رو صحنه های تشویق به شرکت در انتخابات)داشتم فکر می کردم آخه مضمون این شعر با جملاتی مثل(دشت بی فرهنگی ما /هرزه تموم علفهاش...دست منو و تو باید این پرده ها رو پاره کنه و ...مرده دلهای آدماش) چه ربطی به دوستداران وضع موجود داره که معتقدن همه چی عالیه و ما داریم قله های علم و فن آوری و فرهنگ وتوسعه وآزادی و  ... رو یکی پس از دیگری فتح می کنیم!!و مردم هم دارن از این وقایع ذوق مرگ می شن!

.....

فیلم پرسپولیس ساخته مرجان ساتراپی رو دیدم.من خوشم اومد چون اثریه که در زمان کوتاه 92 دقیقه خیلی از وقایع تاریخی زمان انقلاب  و بعدش رو نشون می ده.اونم از دیدگاهی که ما تا حالا نتونستیم ببینیم.

.....

دوست دارم زود بیام و از حال و هوای عید که قلب مو پر کرده بگم.در روزهای پیش رو.