دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

بهار سرد

این روزها آن طور نیستند که دوست دارم بگذرند،پرم از دل نگرانی...بهار نیست و آفتاب ندارد،حوصله چراغ روشن کردن و گپ زدن هم ندارم...دوست دارم تنها باشم.

فقط دلم می خواهد دراز بکشم زیر پتو و قصه بخوانم و یا به روزهای بچگیم فکر کنم،نهایتش خیلی جدی بشوم و به انتقادات وارده ام فکر کنم و غصه بخورم...

کاش زودتر این حال و هوا بگدرد و بهار بیاید .

.....

پ.ن:تازگی فهمیده ام دستم هیچ نمک ندارد!

بیماری عجیب

در تمام این بیست و هشت سال بیاد ندارم به این شدت سرما خورده باشم.
از دوشنبه گذشته دوبار بخاطر افت فشار زیر سرم رفتم  چند شب از شدت سرفه تقریبا نخوابیدم یک عالمه قرص و شربت و آمپول و سوپ و لیموشیرین و چهار تخمه و ...وارد این بدن کرده ام اما باز امروز صبح با گلودرد بیدار شدم!
به نظر میرسه باید فعلا با این ویروس/باکتری کنار بیام و زندگی رو با هم ادامه بدیم!
کاملا جدی بگیرید که سلامتی بزرگترین نعمت است!


اولتیماتوم

از امروز تا ۱ ماه دیگه من از جام تکون نمی خورم تا یه تکونی بخودم داده باشم !و این یک ماه اتلاف وقت که مریضی چند روز اخیر کاملش کرد رو جبران کنم.

هیج جا نخواهم رفت و همه فوق برنامه ها تعطیل...