برایم مهم نیست که کسی خوشش می آید از این حرف من یا نه،اما حالم از وبلاگهایی که امروز- بعد از میدان خون و آتش دیروز- باز می کنم و می بینم از قورمه سبزی دیروزشان یا دومین استفراغ امروز بچه شان یا ماجراهای تکراری خانه شان نوشته اند بهم می خورد.
ای لعنت بر آنکه در ذهن عده ای انداخت با جمله"من آدم سیاسی نیستم!" گفتن ترس و بی مسئولیتیشان را توجیه کنند.
تمام آنهایی که امروز نیستند یا اسیرند،آدمهایی بودندمثل ما،با آرزو و فرزند و عشق و امید و شغل و درس و زندگی...
متوجه نشدم از کدوم لینک وارد وبلاگ زیبا! و صد در صد ادبی و محترمتون! شدم ولی این موضوع رو از همین نوشته فهمیدم که تا وقتی این کلمات توهین آمیز برای اغلب مردم استفاده بشه و روشنفکرهای خواستار تغییر با غرور و از بالا به مردم نگاه کنن و از " به هم خوردن حالشون" در برخورد با زندگی عادی مردم صحبت کنند هیچ تغییری ایجاد نمی شه.
به جای لعنت و تنفر بذر محبت بکاریم.
اگر دوست نداشتی کامنت من رو منتشر نکن ولی اگر من به جای شما بودم یا این نوشته رو حذف می کردم و یا از مخاطبانم عذر خواهی می کردم.
این رو بدون که ما حق نداریم به نوع زندگی کسی توهین کنیم.
سلام
حدسم این بود که شما امروز برام کامنت گذاشته باشی شاید هم اشتباه کرده باشم.
بهمین خاطر خواستم باهات آشنا بشم از اول آرشیوت تا دیماه سال گذشته رو خوندم.بهر حال از آشنایی باهات خوشحالم.
ادامه وبت رو هم اگر فرصت کنم امروز در غیر اینصورت فردا خواهم خوند.
لیلا جان:
من اصلا برای وبلاگی با نویسنده ای بنام لیلا کامنت نزاشتم.هیچ جا هم تابحال بدون اسم و نشانی خودم کامنت نزاشتم.
.....
فرناز عزیز:
بنده از زندگی عادی کسی حالم بهم نمی خورد و خودم هم یک زندگی کاملا عادی دارم و اتفاقا اصلا هم موافق تعطیلی زندگی روزمره و برخورد و مبارزه به شیوه کلاسیکش نیستم.صحبت از بی تفاوتی است و کسانی که جوری زندگی می کنند و در فضای مجازی واکنش نشان می دهند گویی داخل یک جزیره هستند و فقط مسائل ریز و درشت خودشان اهمیت دارد.
هیچ نگاه از بالا به پایینی هم وجود ندارد و من تحسین کننده شجاعت و فهم گروه بزرگی از هم وطنانم هستم.
درثانی این نظر و حس من است و کوچکترین اشاره ای به کسی نشده که شما اینچنین برافروخته شدید!من اصلا وبلاگ شما را تابحال ندیده بودم و قطعا مورد هدف این نوشته نیستید و لازمه بدونید شما به من توهین کردید نه من به کسی.
ممنون از جوابت بهرحال از آشنایی باهات خوشحالم
مانلی..شاید بهتر باشه برای اونهای که نمی دونند و نمیتونند درک کنند..از حال و هوای این روزها و اتفاق هایی که داره می افته بگیم و شرایط و توصیف کنیم..تا اینکه قضاوتشون کنیم....با دیدن این همه درد و ظلم و بی عدالتی...خیلی سخته ..خیلی سخته....ولی تا کاری نکنیم که بقیه هم بتونند شرایط و ظلمی که می شه رو ببینند...هیچ کاری نمی شه کرد..
تحمل این روزها خیلی سخته...خیلی سخت!!
حق با شما است حالا که متن رو عوض کردید من باید عذرخواهی کنم . این متنی نبود که من چند روز پیش دیدم.
برای جواب دادن خودتون رو به زحمت نندازید. به جایی که به شعور مخاطب توهین بشه برنمیگردم
خانم فرناز عزیز:
من هیچی رو حتی یک کلمه رو تغییر ندادم.اصلا با اوضاع فعلی اینترنت نمی تونم وارد اکانتم بشم و چیزی رو عوض کنم..بهمین دلیل جوابها رو بر خلاف معمول کامنت میزارم.با دروغگویی هیچ کس ره بجایی نمی بره.فریاد ما هم همه از دروغه..اصلا هم اصرار ندارم شما اینجا برگردید...
بستگی به این داره که هر کسی وبلاگش رو با چه هدفی تاسیس کرده ....
مهندس سحابی می گه تحمل یک زمان طولانی مبارزه برای رسیدن به حق سخت است مگر نه گلوله خوردن اگر چه سخت است ولی لحظه ای است اگر چه با تو شدیدا موافقم ولی قواعد زیست دموکراتیک به منمی گوید باید دیگران را دوست داشته باشم و بتوانم روی انها تاثیر بگذارم تا آنها هم مرا بپذیرند
حق داری این روزها اینجور عصبانی باشیُ اما اینو هم بدون همه مثل هم نیستن. شالیز خیلی قشنگ نوشته برات.
راستش بعضی وقتا من دلم می خواد خودم رو از این فضایی که گرفتارشم بکشم بیرون. اگه کاری می تونم بکنم اگه نه به همون قرمه سبزی و استفراغ بچهم بپردازم
آخخخخخ خدا از زبونت بشنوه . حرفات حرف دل من و خیلی های دیگه هم هست
.........جملات طلایی و بی نظیر در وصف یک عده ........
مخصوصا اون جمله آخرت کاملا دهان همه توجیه کننده ها رو میبنده که به خاطر آرامش کوری رو تحمل میکنند .
همه اونایی که نیستند و یا به قول تو اسیرند پر بودند از غرایز و عواطفی مشابه من
منتها اونا شرف داشتند و من نداشتم ( من نوشتم که به کسی بر نخوره ) و گرنه همون همسر و همون کار و زندگی و همون بچه و همه .....
آوات جان من انتظارم این نبوده و نیست که همه مثل هم باشند..اما شما هم از من توقع نداشته باشید دقیقا حس شما رو نسبت به کسانی که ازشون نوشتم داشته باشم!
salam azizam,man ra bebakhsh farsineghar nadaram..
harfhayat tohin nist faght ghooshzad ast ta be khod biaim ta key mishavad bitaraf bood?adam ha zendeand be khater afkareshoon va motasefaneh ghahi mimirand be khater afkareshoon,movafagh bashi,man Iran nistam vali tamame ghalbam anja ast che mishavad va che khahad shod?
ببین کاملا می فهمم چی میگی اما باور کن دستم به قلم نمیره راجع بهش بنویسم یعنی حرف زدنم نمیاد نه اینکه قرمه سبزیه مهمتر باشه بخدا ...... گاهی خودم هم می فهمم جای بعضی پستها با مناسبتهای جامعه نمی خونه
من مخاطب خاص نداشتم اصلا.
و البته پستهای شما همیشه یادمه و می دونم که از اون تیپها نیستید.
سلام مانلی جان
من برای اولین بار وبلاگت را خواندم. خواستم نظرم را در مورد نوشته ات بدهم. من از ایران دورم ولی و صحبت در مورد موضوعات جاری ایران و پیگیری خبرها و نگرانی ها همیشه در خانه ی ما هست. اگر من چیزی در وبلاگم نمی نویسمُ معنیش این نیست برایم اهمیتی ندارند. در هر روز در زندگی شحصی خودم هم ده ها و شاید بیشتر اتفاق می افتد و از احوالات مختلفی می گذرم که اثری از آنها در وبلاگم نیست. می دونی می خوام بگم چیزی که در یک وبلاگ در میاد برآیند چندین و چند پارامتره. گاهی نوشتن در مورد یک موضع بزرگ برام سخته. گاهی نوشتن از یک غم بزرگ هم سخته. گاهی از شادی ها کوچکم می نویسم تا شادتر بشم. گاهب از نوشتن چیزی می ترسم. خلاصه میخوام بگم نمیشه به راحتی قضاوت کرد که اگر کسی از استفراغ بچه اش نوشت دلش در خیابانهای تهران نیست.