خیلی خسته ام اما دلم می خواهد این صفحه آبی دوست داشتنی متعلق به خودم را زنده کنم.مثل قدیم وقت ندارم که مدام اینترنت باشم و وبلاگ خوانی کنم و به دوستای حقیقی و مجازی سر بزنم و با دنیاهاشان زندگی کنم.
این چند وقته مطالبی برای اینجا نوشتم که تا وقت پیدا کنم،تاریخ مصرفشان گذشت!
اما باز هم به اینجا فکر می کنم ..به روزها و لحظه ها و حس هایی که اینجا ثبت کردم و دلم تنگ می شود.
.....
تو که این صفحه را نمی خوانی! میدانی که قدر تلاشها و فکر تلاش های تازه ات را می دانم و دوست هم می دارم؟ نه فکر نکنم بدانی...!
مانلی جون خوشحال شدم که اومدی.
منتظر حضور سبزترت در صفحه آبیت هستم
سلام. خسته نباشی. امیدوارم خستگی ات با افسردگی همراه نباشه. در مورد پیام خصوصی ات دارم دیوونه می شم. باورت نمیشه چه حال دارم.
ما هم به این صفحه آبی احترام زیادی قائلیم حتی اگه مدتها نوشته نشه.
منتظریم ... موفق باشی...
سلام دوست عزیزم. واقعا خوشحالم کردی که وبلاگت رو بهم معرفی کردی. اصلا باورم نمی شد. نشستم همه ی آرشیوت رو خوندم. یه چیزی رو می خوام اعتراف کنم. خیلی خوب و شاد می نویسی. توی اون یکی وبلاگت اینو حس نمی کردم ولی نوشته هات کلمات زیبا و روح بخش دارن که خیلی عالی هستن. تو برعکس من که وبلاگم شده غردونی از همه چیزت می نویسی و این خیلی خوبه. امیدوارم که همیشه بنویسی و خوبتر از قبل. می بوسمت
نه آدرست رو نداشتم. دلم می خواست بهم بگی ولی اصرار نکردم که راحت باشی. بالاخره چهار دیواری اختیاری. ممنون که اعتماد کردی. من هم لینکت رو اضافه می کنم. بوسسسس
من یکی که همیشه به امید دیدن یه پست تازه از صفحه با صفای آبی شما عبور می کنم. موفق باشی.