دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

اولین در ۸۷

سال جدید هم شروع شد و می دونم همه مون کلی برنامه و آرزوی جدید براش داریم.خدا کنه آخر 87 از خودمون راضی باشیم.سال نو مبارک!

...

ما 4 روز قبل از عید رو خونه پدر و مادر همسرم بودیم و سال تحویل تا 4 فروردین رو هم خونه پدر و مادر خودم.برادر شوهرم هم با ما اومد و کلی همراهش خوش گذشت.

 خونه مامان اینا یههفت سین با هم چیدیم که خیلی دوستش دارم.

...

وقتی خونه پدر و مادر همسرم بودیم ،یه برنامه عالی ترتیب دادیم و رفتیم به یه روستای کوهستانی و  بکر و دیدنی در استان مجاور.انقدر دیدنی و بهاری بود که دوست دارم دوباره برگردم. عکسهاش رو از دست ندید: 1 ، 2 ، 3 ، 4 ، 5

...

یک روز و نیم هم کنار ساحل بودیم و از هوای عالی لذت بردیم.خیلی پشیمون شدم وقتیعکس طلوعی رو که برادر همسرم گرفته بود دیدم.آخه بیدار بودم و از سر تنبلی نرفتم ساحل.

...

روز سوم فروردین دچار درد معده و سو هاضمه شدم.اما نمی دونستم سردرد و حال بدم برای اینکه فشارم تا 6 پایین اومده.یادمه کنار میز ناهارخوری ایستاده بودم که دیدم خیلی بدجور حالم بد شده،کاملا حس کردم که خون به مغزم نمی رسه،دیگه چیزی نفهمیدم تا اینکه دیدم افتادم زمین و ایوب و مامان بابا دارن تکونم می دن و می گن چی شده؟ یادمه سعی کردم پاشم اما باز افتادم.نمی تونستم جواب مامانمو که یه ریز می گفت چته بدم.با هزار سختی مانتو تنم کردن و رفتیم بیمارستان.معلوم شد فشارم خیلی پایین بوده.چند تا آمپول زدم و سرم.

چون موقع افتادن سرم خورده بود به دیوار سی تی اسکن هم شدم که خوشبختانه چیزی نبود.البته خودم اصلا نفهمیدم سرم به دیوار خورده.

تجربه عجیبی بود و حسابی ترسیدم.تو همون حال فکر کردم دارم می میرم و گفتم خدایا من هنوز خیلی کار دارم!

...

مامان بابا و خواهرم و همین طور برادر شوهرم همراه ما اومدن تهران و امروز عصر رفتن.جاشون خالیه.

...

برادر همسرم خیلی موجود مهربونیه.20 سالش بیشتر نیست اما خیلی می فهمه و لطف داره.این روزا که با هاش بودم واقعا احساس می کردم منم یه برادر دارم.دیشب قبل از رفتنش منو با یه کیک تولد و دسته گل زیبا سورپرایز کرد.البته تا تولدم 1 هفته مونده بود اما اینجوری کادوم رو داد.

...

توی این چند روز دوبار رفتیم دربند.یه بار همراه یه جمع شلوغ و غروب.بار دوم هم برای کوهنوردی و صبح زود.اما ایوب کیفشو گم کرد و مجبور شد برگرده.خوشبختانه کیف پیدا شد و پول و مدارک توش از دست نرفت اما من همراهی همسرم تو کوه پیمایی رو از دست دادم.اما واقعا هوا عالی و لطیف بود.

...

توی تعطیلات فهمیدم یکی از دوستام مامان شده و یه نی نی ریز داره.اولش زیاد راضی نبود اما الان خوشحاله و منم خوشحالم و آرزوی سلامتی و یه خونواده گرم و شاد براش دارم.

...

دقت کردید بزرگترین امتیاز تعطیلات و سفر(البته بعد از دیدار عزیزان) اینه که باعث می شه دلتنگ روزمره و روتین زندگی و همون همیشگی ها بشیم؟

...

در آزمون دوره های ارشد فراگیر پیام نور شرکت کردم.می دونم چیز دندون گیری نیست و ارضام نمی کنه اما چون برای مسائل کاری بهش احتیاج دارم فکر می کنم تصمیم خوبیه.

...

من وقتی زیاد تر از معمولم بخورم احساس چاقی مفرط می کنم و معمولا خودمو 10 کیلو چاق تر از واقعیت می بینم.الان هم بعد از این همه بیا و برو و بخو بخور همچین حسی دارم.

...

جان من حال نمی کنین من زیر پوستی 13 تایی نوشتم؟! می گین نه بشمارین!

نظرات 8 + ارسال نظر
کورال شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:29 ب.ظ http://carpediem.blogfa.com

سلام...سلام عیدت مبارک می بینم که خیلی خوش گذشته....
همیشه خوش باشی...

ماریا شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:08 ب.ظ http://maryaha.persianblog.ir/

سلام
عیدت مبارک
سال خوبی در کنار همسر عزیزت داشته باشی.

گلی روزانه های ما یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:03 ق.ظ

خوشحالم که خوش گذشته....
کیک برادر آقای همسر جالب بود!

آزاده یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:09 ق.ظ http://www.azadehrahimpour.persianblog.ir/

من هر سال توی عید و در عرض ۲ هفته ۵ کیلو چاق میشم و در طول ۲ ماه میتونم برگردم به وزن اول!!

نونوش دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:18 ق.ظ http://noonoosh.blogspot.com

۲۷ سالگیت مبارک

باران چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:08 ق.ظ http://www.koobeh.persianblog.ir

سلام. خوش به حالتون چه تعتیلات پر طبیعتی داشتین. ولی ما برعکس طبیعتش خیلی کم بود. عکسها هم محشر بود. راستی مگه تولدت ۲۵ ام نیست؟ یا من اشتباه می کنم؟ تو رو خدا بهم بگو

باران چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:33 ق.ظ http://www.koobeh.persianblog.ir

آبروم رفت با این غلط املایی

خاطرات ما دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:56 ق.ظ http://mhgm.persianblog.ir

سلام به به عید چه جاهای قشنگی رفته بودین. امیدوارم همیشه شاد و خرم باشید.

با اجازه لینک شما رو در وبلاگم گذاشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد