دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

باورم نیست باز هم کنارمی...

پنج شنبه بود که رفتیم پارک ساعی...برسم قدیمی برای بدمینتون.

بعد از روزهای متمادی پر استرس ،بعد از روزهای تلخ (به شکل عمومی و خصوصی!) دیدم که تو می خندی و ستاره‌های چشمهایت برگشته‌اند،خوشحال‌ بودم...بعدش مامان و بابا آمدند،دایی و همسرش،بچه‌های نازنینش...شب آرامی گذشت...پدر و خواهر فردا مسافر بودند،با بابا همانجا خداحافظی کردیم..

.....

جمعه بود و من در تدارک ناهار که همیشه فکر می کنم جمعه ها باید مخصوص باشد.

تو رفتی از انبار برایم کاغذ چرکنویس بیاوری که تلفن زنگ زد و خبر رسید...نمی‌دانستم اسمش را بگذارم خبر بد،یا خوب! اینکه بشنوم ماشین پدر و خواهر واژگون شده،بکلی تخریب شده و از بین رفته و خودشان تنها چند خراش و کبودی دارند و کوفته اند و البته دست خواهرک شکسته!معجزه شده بود!

آنقدر توصیفی که از ماجرا می‌شنویم هولناک است که عنوانش قطعا خبر خوب می شود و من می مانم که چقدر باید بر خودم بلرزم و بترسم و شکر کنم؟!

.....

از شنبه تا امروز عصر بقدری دوندگی کرده ای و دنبال کارهای بیمه و انتقال لاشه ماشین بوده ای که آن 6 کیلو کاهش وزن اخیرت قطعا بیشتر شده و خستگی تمام صورتت را پوشانده.

 من مانده ام و یک تشکرو مباهات قلبی بزرگ بابت این همه بزرگواری و احساس مسئولیتت نسبت به دیگران،ممنونم که همیشه بهترین یاور خانواده ام بوده ای.
نظرات 9 + ارسال نظر
مستانه سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:57 ق.ظ http://amir1348.blogfa.com

همیشه با هم ماندگار باشید و یلامت و ارام

آرام سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:15 ق.ظ http://aaram-helma.persianblog.ir

شکر که اتفاق بدتری نیفتاد . شکر که پدرو خواهرت سالمند عزیزم ... و خوشحالم . خوشحالم برات به خاطر مرد زندگیت ... باید قدر خوبیها رو دونست . از صمیم قلب آرزو می کنم همیشه دلتون شاد و عاشق بمونه و بهترین هار ودر کنار هم و با هم تجربه کنید ... می بوسمت ....

آرام چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:52 ب.ظ http://adasak.persianblog.ir

سلام مانلی جان
خدا رو شکر می کنم که به خیر گذشته و الان همگی سلامت و سالمید. انشاءالله هیچوقت برای کسی از این مسایل پیش نیاد. خدا خودش پناه و حافظ همۀ بنده هاشه و تو تمام موقعیت ها ما رو حفظ می کنه. خیلی خوشحالم برات. سلامتو شاد باشی عزیزجان.

روزانه های ما پنج‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:11 ب.ظ

دقیقا این حس رو داشتم وقتی مامان عمل شد و خیلی درد داشت اما دکتر گفت که تومور به کلی ریشه کن شده.... اتفاق بد و خوب قاطی که میانگینش خوشحالی می آورد پس میانگینش خوب بود....

چقدر آن ترس و شکر و لرز برام آشناست مانلی....

خدا رو خیلی خیلی شکر!

[ بدون نام ] جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:36 ب.ظ http://www.koobeh.persianblog.ir

وایییییییی نمی دونی چقدر ترسیدم . خدا رو شکر که سالمن. خدا روشکر.

sarah شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:30 ب.ظ http://sasarvi.persianblog.ir

خدا رو شکر که فقط ماشین داغون شده. چقدر شانس آورده اند. چقدر خدا شما رو دوست داشت. مثل یه زندگی دوباره میمونه.

یلدا یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:55 ب.ظ http://yalda1332.blogfa.com

مانلی جان صدقه ای چیزی بگذار کنار... واقعا خدا را شکر... این یک معجزه بوده...

لادن سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:59 ب.ظ http://lladdann.blogfa.com/

سلام مانلی جون. خدا رو شکر که به خیر گذشته

شیخ حقگو جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:35 ب.ظ http://mamut2000.blogfa.com

راستش برای این پست که تشکری می تواند باشد از همسرتان چیزی ندارم که بگویم جز اینکه ایشان به عهدشان وفا کرده اند اما در پایین چه زیبا ایمان و تعصب را واکاوی کرده اید افرین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد