روزهای تازه

کتاب "آفریقایی" اثر "ژان ماری گاستاو لوکلزیو" برنده نوبل 2008 رو خوندم.داستانش به آفریقا و عشق به اون مردم و زندگی آزاد و بی قیدشون و گره خوردن زندگی یک خانواده اروپایی با این مردم برمیگرده،در مجموع میشه گفت داستان لطیفیه اما ترجمه خوب نبود و همین خوندن رو برام سخت کرده بود.

من دقیقا معیارهای انتخاب جایزه ها رو نمی دونم مخصوصا وقتی به این فکر می کنم که کسی مثل شاملو در ادبیات ما دو سال نامزد شد و در انتها انتخاب نشد.

.....

وارد مباحثی شدم که عمری تو خونه مون برپا بوده.پدرم لیسانس اقتصاد رو سال 56 گرفته بود،اما فوق لیسانس مدیریت رو در زمانی خوند که من دوم راهنمایی بودم.کلمات برام آشناست و عمری در بحثهای خانگی شنیدمشون.

احساس می کنم بالاخره به جایی برگشتم که باید:علوم انسانی

 پدرم معلم اقتصاد خردو کلانم شده.اون از یاد دادن لذت میبره و منم خوشحالم که تو همچین مباحث پیچیده ای که تغییر رشته پیش روم گذاشته تنها نیستم.

.....

باورم نمی شه که طرف چند روز یه تصمیم مهم وارد پروسه عملی شدن شده.کاملا فازم عوض شده و حال و هوای درس گرفتم.

با دوست قدیمی ام حرف زدم که داره برای امتحان پی اچ دی آماده می شه و فکر کردن بهش کلی برام انگیزه است.

دائم توی خیابون های شیراز با اون سروهای افسانه ای تصورش می کنم و سعی می کنم اراده اش الهام بخشم باشه.

البته صحبتهای اشتیاق زای خواهرم و دوستم الهام، و حمایت بی دریغ همسر مهربان هم خیلی برام آرامش بخش بود.