راننده می شوم!

امروز برای بار دوم رفتم امتحان رانندگی(شهر) رو دادم.البته بازم رد شدم.:(

 تعداد خطاهام نصف بار اول بود.از اونجایی که می خوام مثبت فکر کنم نتیجه می گیرم دفعه بعد قبولم.

این دفعه سرهنگ مردد بود رد کنه یا قبول...بهم گفت بی دقتی کردی و بخاطر همین بازم بیا امتحان. سوتی بدم این بود که وقتی بهم گفت پارک کن سر یه سه راهی(توی یه کوچه خلوت) پارک کردم.

البته این آرامشی که الان تو کلام من مشاهده می کنید! بعد از دوبار گریه کردن پشت تلفن برای ایوب و مامانم حاصل شده...!!

امروز بعدازظهر باید برم آرایشگاه.عصری هم خونه داییم هستم. یه تعدادی از فامیلا هم اونجان.تعدادیشون اولین بار بعد از عروسیم منو می بینن...وعادت فامیلای ما هم اینه که خیلی به آرایش و لباس  تازه عروسها دقت می کنن...و فکر کنم از روش میزان توجه و علاقه و البته جیب  همسر آدمو می سنجن.

سعی می کنم مرتب و آراسته باشم ، چون خودم  اینو دوست دارم،ولی کار زیادی نمی کنم. مدتیه دارم رو خودم کار می کنم که دیگران نتونن طرز فکرمو در مورد کاری یا چیزی عوض کنن.(یعنی بخاطر دیگران و نظرشون عوض بشم.)

یه بار از یکی از دوستان پدرم چیز جالبی شنیدم.یه دوست داشت براش تعریف می کرد که چون فلان کسک با من اونجوری برخورد کرده منم دفعه بعد که ببینمش چنین می کنم و چنان...دوست پدرم گفت پس اون خیلی آدم قوی ای هست،چون تونست تو رو عوض کنه و اخلاق معمولتو ازت بگیره.

چیزهای خوب رو از بقیه یاد گرفتن خوبه، ولی عوض شدنهای غیر معمول برای خاطر و نظر و واکنش بقیه شامل همین جمله می شه...مگه نه؟

پ.ن1: دیشب فیلم زیبای مرگ و دوشیزه اثر رومن پولانسکی رو دیدیم.خیلی فیلم تکان دهنده ایه...شاید برای ما ها که تو ایران زندگی می کنیم و رویدادهای مشابه دیدیم و شنیدیم.

پ.ن2: ویکی پدیا فارسی واقعا فیلتر شده؟! یا اشکال از آی اس پی منه؟!! ای بابا!