خسته ام |
هفته گذشته یه جایی رفتم مصاحبه،قبولم کردن.دو روز رفتم سر کار.محیط و آدمهاشو دوست نداشتم و امروز استعفا دادم!! از فردا مدتی توی شرکت داییم تجربه اندوزی خواهم کرد تا آماده تر باشم.راستش اعصابم بخاطر اون دو روز خیلی خرده و حوصله یه جای جدی رو ندارم..و البته هنوز احساس کم تجربگی می کنم. .......... اون شرکتی که می رفتم زیر پل کریم خان و درست روبروی نشر چشمه بود.آخرین کتاب چاپ شده سلینجر نازنینم ،به همراه چند تا دیگه رو خریدم.اسمش"خاطرات شخصی یک سرباز" هست و شامل ده تا داستان کوتاه. .......... صاحبخونه مهربونمون گفته علاوه بر افزایش کرایه خونه می خواد شش ملیون از پول پیش رو پس بده و کرایه بگیره.خیلی ناراحت شدیم و داریم امکان سنجی می کنیم ببینیم می تونیم باهاش کنار بیایم یا باید به فکر اسباب کشی باشیم. .......... یه جورایی خیلی بی حوصله ام.کارهای خونه رو هم تلنبار شده و همه جا بهم ریخته است و اصلا حس تمیز کردن و حتی آشپزی ندارم،دلم یه سفر خوب و یه عالمه پول و یه عالمه بی خیالی و خوش بینی می خواد!! .......... نمی دونم با طرح امنیت اخلاقی زمستونی برخورد کردید یا نه؟ خب صبحها ساعت 7 که همه خانمهای موجود در شهر یا می رن دانشگاه یا محل کار و مقنعه سرشونه و لباس رسمی تنشون، تو میدون پالیزی برای چی مامورهای وظیفه شناس! تشریف دارن، نمی دونم! .......... یه فیلم زیبا دیدم از " امیر کاستاریکا" به نام " زیر زمین" ...خیلی دیدنیه...تمام مدت احساس می کردم جز اون مردم عامی فریب خورده و از خورشید دور مانده زیر زمین هستم. .......... بر می گردم.سعی می کنم زودتر. |