همیشه
در دوستی یک روش داشتم،میان دوستانم یک سوگلی وجود داشت و بقیه تقریبا برایم وجود
نداشتند.همیشه عمق دوستی ام با یک نفر بیش از حد زیاد و شاید با دیگران بیش از حد
کم و از بعد سختگیرانه کمی نامهربان بود!
در
یکی دو سال گذشته تغییر کرده ام و روش دیگری را انتخاب کردم،بماند که این تغییر
حاصل مرارتهای طولانیست!
تلاش
کردم آدمهای بیشتری وارد دایره دوستانم بشوند و در عین حال هیچ کدامشان به اعماق انتهایی روحم راه پیدا نکردند،اما با هر کدام
قسمتی از وجودم را شریک شدم.راستش نتیجه خیلی متفاوت بود،از محبتها و زخمهای عمیق
حالا رسیده ام به نامهای متعدد و شخصیتهای متفاوتی که دلتنگشان میشوم و همراهشان
میخندم و حرف میزنم و یاد میگیرم.
باورم
نمیشود چطور آدمهایی را میشناسم که از هفت سالگی همین کار را میکردند و برای من
یاد گرفتنش بیست و هفت سال طول کشید!
شاید
هر کسی تیزهوشی ها و کندی های خاص خودش را دارد!