دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

سر بیگناه و دار

اول سال 87 بعد از پایان قرارداد از اون شرکت لعنتی اومد بیرون.اونجا رو دوست نداشت.نه کار تیمی درست انجام می شد نه مدیریت قوی بود و نه درآمد متناسب با مسئولیت،در حالی که نه من که همسرشم ،بلکه همه اونایی که از اوضاع کارش خبر داشتند می دونستند لیاقت و تواناییش بیشتر از این حرفاست.

اولش با یه تلفن خشونت آمیز از طرف مدیر تو تعطیلات عید امسال شروع شد.بعدش هم که با تعقیب و گریز تونستن محل کار جدیدش رو پیدا کنن.یه تعهد نامه بدون سربرگ و مهر و امضا اونجا بردن که باید امضا کنی تا تعهد داده باشی اطلاعات پرو‍ژه رو لو نمی دی!

خوب مثل هر آدم عاقل دیگه ای فکر کرد که چرا باید ورقه ای رو امضا کنه کنه که معلوم نیست مال کیه و هربار هم تو تماس های تلفنی عنوان فرستنده اش عوض می شه:دانشگاه آزاد(صاحب پروژه)،وزارت اطلاعات،شرکت و ...!

بعدش تماس های تهدید آمیز به خودش و مدیر جدیدش شروع شد.تهدید به شکایت برای بردن اطلاعات یک پروژه ملی!

گفت که اگه قراره کسی شاکی باشه منم که هنوز سنوات و حق و حقوقم رو از شما طلبکارم.کار به دادگاه اداره کار کشیده شد.قرار شد توافق کنن تا پولش رو بدن.اونجا از طرف مدیرش ،یه مرد پنجاه و چند ساله ،استاد دانشگاه شریف و صاحب مدرک فوق دکترا از یه دانشگاه معتبر بین المللی تهدید شد که: اگه صد میلیونم خرج کردم تو رو سر جات می نشونم!

تماس های مکرر وکیل شرکت و تهدید و تهدید و مقاومت در برابر ارائه تعهد نامه با اسم و رسم ادامه داشت تا اول شهریور امسال که ناگهانی قطع شد.

پریروز یه احضاریه دادگاه بدستش رسید.و دیروز روز دادگاهش بود.ادعای خسارت 5 میلیون تومانی کرده بودن!خوب اونجا رفت.فقط خودم باهاش بودم که با کلی دردسر مرخصی گرفته بودم.با خودم می گفتم ما که نه وکیل داریم و نه آمادگی،تازه از کجا معلوم که قاضی رو هم نخریده باشن.

رفتیم اما نتونستن چیزی رو اثبات کنن،همش ادعای محض بود.اونجا قاضی یه توافق نامه رسمی نوشت تا دو طرف امضا کنن.اعلام کرد که تقاضای امضای یه همچین تعهدنامه ای درست نیست.ادعای خسارت رو ازشون پس گرفت و همین طور تعهدی برای پس دادن سفته ها و تسویه حساب امضا کردن و تعهدی رو هم که اونا می خواستن توی برگه رسمی قوه قضاییه نوشته شد و امضا کرد.

وقتی اومدیم بیرون خوشحال بودم که این ماجرای 8 ماهه تموم شد،اما توی دلم هنوز کمی نگرانم.می دونم که اونا ازش کینه دارن بخاطر اینکه واقعا کلیدی ترین فرد پروژه رو نتونستن نگه دارن.و تازه نتونستن با روشهای معمولی که داشتن مغلوبش کنن .می دونم براشون خیلی سنگینه که ببینن کسی در برابرشون بیاسته و از حقش دفاع کنه،آخه خیلی از صاحبان سرمایه و قدرت فکر می کنن شکست ناپذیرن.

نظرات 8 + ارسال نظر
سمیرا جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:46 ق.ظ http://sweeti.blogfa.com/

خوشحال شدم که دادگاه رو بردید ....

مونای مهماندار جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:42 ق.ظ http://www.carinamona.blogfa.com

سلام

نه عزیزم... هیچ چیزی غیر ممکن نیست

خدا جای حق نشسته ..

سین بانو جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:52 ب.ظ http://sinbanoo.blogfa.com

نگران هیچی نباش. شما یه بار تونستین جلوشون بایستین. بازم می تونین.

گندم خانوم جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:54 ب.ظ http://www.gandomkhanoom.blogspot.com/

نمی دونی از اول تا آخر مطلبت رو با چه سرعتی خوندم. خدا رو شکر به خیر گذشت. ولی من هم مثل تو فکر می کنم که ممکنه دوباره سر و کله شون پیدا بشه. خیلی کینه ای و از خود متشکر هستن این آدم ها.

آرام شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:46 ق.ظ http://aaram-helma.persianblog.ir

اینجا ایران است و ...... خوشحالم که موفق شدید . خوشحالم که تسلیم زور نشدید ......

مریم یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:45 ق.ظ http://www.didareman.blogfa.com

سلام
واااااا
عجبا. به این میگن امنیت شغلی عزیزم. به این میگن آرامش فکری برای کار. به این میگن ........
وای
اینجوری آدم میتونه تقوا در تحقیق داشته باشه و صد و هزار البته وجدان کاری واسه آدم میمونه

نازنین یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:01 ب.ظ http://adatmikonimm.blogfa.com/

ایشالله که همه چی بخیری میگذره

باران سه‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:25 ب.ظ http://www.koobeh.persianblog.ir

واقعا امیدوارم دیگه دردسری درست نکنن براتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد