دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

آغاز زمستون من..

جمعه شب همراه خانواده داییم شب یلدا داشتیم.اما عید قربان خوب نه!

راستش رو بخواهید اصلا حس خوبی ندارم که عید مذهبی محبوبم یعنی قربان برام کمرنگ شده..

همیشه عاشق ابراهیم و ایمان و قربانی کردنش با اون شجاعت بودم ولی امسال اصلا توی این حس و حالا نبودم.من آدم مذهبی نیستم اما برام قربان یه شور خاصی داشت..

غمگینم که می گم داشت..ایمان من شامل خدا می شه و یه سری آدم که در این زمینه دوست دارم..ابراهیم رو دوست دارم هنوز..

شاید این فضا محصول فشارهای اجتماعیه و یا تاثیر دیگران،اگه اینجوره خودم رو باید از دایره بقیه بکشم بیرون.

..........

صاحبخونه ما هنوز تکلیف ما رو روشن نکرده،نه می گه که با شرایط ما موافقه و نه صریح می گه باید تخلیه کنیم.با وجود همه خوش بینی ای که داشتم،الان دیگه خودمو رفته فرض می کنم و دایم دارم تو ذهنم برنامه های اسباب کشی رو می ریزم.حس و حال مرتب کردن و رسیدن به این خونه رو هم از دست دادم.

..........

با وجود همه مرارت هایی که برای چند کیلو کاهش وزن کشیده بودم،5/2 کیلواش رو با بی مبالاتی برگردوندم.دایم دارم خودمو سرزنش می کنم و می خورم!

..........

تمام مدت سردمه،همه رادیاتورها روشنن و بازهم بی فایده است،بنابراین با وجود اینکه یه شهروند خوب!"باید در مصرف گاز صرفه جویی کنه" من امشب فر رو یه مدت روشن نگه داشتم تا خودمو گرم کنم.

برای اینکه از عذاب وجدانم کم کنم ،یه کیک هم پختم!

..........

دوستی دارم که با وجود فامیل بودن دوسته و برام عزیز.

شرایط خانوادگی و از دست دادن پدر و تنها بودن مادر و همراه نبودن خواهر و برادرهاش باعث شده تا فرصتهایی رو که برای داشتن یه همراه و همسر تو زندگی تا بحال داشته از دست بده..

بسیار هم موجود سخت گیریه در این زمینه و بشدت احساس تنهایی می کنه،دوست دارم کمکش کنم اما نمی دونم چطور..شما ها چی؟

..........

برمی گردم پیشتون..،منتظرم باشید.

نظرات 7 + ارسال نظر
گلی دوشنبه 3 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:49 ب.ظ http://yekgolenaz.blogfa.com/

من هم زیاد رو مود نیستم.نمیدونم چمه....
واسه آدمای عمیق (‌منظورم اون دوستته )‌ معمولا نمیشه به راحتی نسخه پیچید.کنار اومدن با مشکلات چنین آدمهایی سخته من پیشنهادی فعلا ندارم.
وزن رو ول کن از لذتهای زندگی بهره مند شو!

لیلا دوشنبه 3 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:42 ب.ظ http://mahsour.blogfa.com

برگشت وزن و سرما رو خوب میفهمم چی میگی ! منم هم تپلی شدم هم یخ می زنم !
ولی دوستت یک موردخاصه ! می دونی سخته که بخوای فکر کنی چکار میشه کرد !‌

باران دوشنبه 3 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:57 ب.ظ http://www.koobeh.persianblog.ir

سرما رو می فهمم ولی من پارسال بیشتر اینجوری بودم. راجع به دوستت فکر می کنم. الان چیزی به ذهنم نمی رسه

آزاده سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:54 ب.ظ http://www.azadehrahimpour.persianblog.ir/

خیلی سخته به آدمهای سخت گیر کمک کردن. من چند دفعه سعی کردم ولی راستش تا بحال نتونستم. حتی کادو خریدن هم واسه این آدمها سخته!!

هلن چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:05 ب.ظ http://www.helen1.persianblog.ir/

من هم سه سال بود که وزن ثابتی داشتم ولی همین هفته پیش متوجه شدم که ۲ کیلو چاق شدم.از اول هفته رژیم گرفتم،شکر خدا یک کیلو کم کردم.
در مورد دوستت هم براش روشن کن که اگه آدم ازدواج کنه خیلی بهتره و از افراد سختگیری که تو زندگیشون ضربه خوردن و میشناسی تعریف کن شاید موثر بود.

ناصر یکشنبه 9 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:04 ب.ظ http://naser-1362.blogfa.com

سلام
خیلی خوب و رون می نویسید ....
من تازگیها خواننده تون شدم ... امیدوارم با هر چه زود تر تکلیف خونه تون معلوم بشه...
من با اجازه تون لینکتون کردم ..
امید وارم برای هم دوستان خوبی باشیم...

کورال دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 ساعت 07:52 ق.ظ http://carpediem.blogfa.com

همه جا سرده .... شرکت ما که گاز هم نداره و من امروز کلی پوشیدم و اومدم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد