دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

دیروز،امروز و فردا هایم

اینجا دفتر یادداشتهای روزانه منه...از خودم و روزهام،غمها و شادی هام اینجا می نویسم.

از کجا می آید این آوای دوست

امروز عصر با ایوب رفتیم بیرون.هوس ساندویچ کردیم و اونو توی ماشین خوردیم.با هم صحبت می کردیم و رسیدیم به اونجایی که چقدر دور و برمون خالی از دوسته.

هردومون شهرهایی که توش درس خوندیم و بزرگ شدیم رو ول کردیم و حالا اینجاییم.هرچند هم دیگه رو داریم اما بقول خانم شین منم یه احساس کمبودی در این زمینه حس می کنم.اینکه یه آدم یکرنگ، و هم جنس خودم  داشته باشم. خیلی ساده دلم می خواد دوستی همراهم باشه که از دغدغه های زنانه باهاش حرف بزنم، از چیزهایی بگم که یه زن می تونه بفهمه  و درک کنه.تو این موقعیت که از خواهر و خانواده ام هم دورم این موضوع برام پررنگ تر شده...

ایوب هم همین وضعیت رو داره...دانشگاه که بودیم دوروبرش پر دوست و رفیق بود.مخصوصا با یکیشون خیلی صمیمی بود.اما تهران که اومدیم خیلی سریع این رابطه سرد شد.شاهد بودم که ایوب چند باری زنگ زد و احوالپرسی کرد .می دونم تو شرایط پیچیده امروزی و راه دور نمی شه توقعی داشت اما این دوست از زدن ماهی یه اس ام اس هم دریغ کرد.

چند ماهه یه زوج باهامون دوست شدن...بچه های خوبین ، باهاشونم چندین بار این ور اون ور رفتیم اما نمی دونم چرا این رابطه منو ارضا نمی کنه. نمیخوام بگم ما بهتریم یا خدای نکرده اونا بد، ولی اون چیزی که من انتظارشو دارم از این روابط بدست نمی آرم.

نمی دونم شاید اشکال از خودمه...هرچند همیشه آدمی هستم که برای دوستیها از خودم مایه زیادی می زارم و همه جوره پایه ام...اما حس می کنم دیگه اون توان رو ندارم و محافظه کار شدم.

توی دوستیها  تجربه های مختلفی داشتم، اما انگار این دوست شدنهای خانوادگی شرایط سخت تری داره، لااقل تو ذهن من که اینطوره.

نمی دونم، منتظرم ببینم زندگی در این باره چی سر راهمون می ذاره( یا شاید راهم).

پ.ن: دارم سخت تلاشمو می کنم.امیدوارم زودتر یه کاری پیدا کنم و حال و هوام عوض بشه. اگه اوضاع خوب پیش بره باید تا اواسط آبان مشغول بشم.

نظرات 6 + ارسال نظر
ناهیدیوسفی جمعه 13 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:01 ب.ظ http://pakbum.blogfa.com/

نصیحتهای مادرانه......:::::سعی کن توی انتخاب دوست خوب دقت کنی...در درجه اول به زندگی خودت و شوهرت اهمیت بده بعد دیگران......وخودتو به خاطر عقاید و نظر های دیگران ناراحت نکن....در عین حالیکه احترام فامیل و بزرگترها رو نگه میداری اون جوری زندگی کن که دوست داری....پسرم همیشه به من میگه:هر کاری که خودت دوست داری انجام بده..اهمیت نده دیگران درباره ات چی فکر میکنند...آخه از شما چه پنهون....من کارهائی رو انجام میدم که هیچ خانومی به سن من نمیکنه.....(چشمک)

آزاده شنبه 14 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:13 ق.ظ http://blue-4ever.blogfa.com

امیدوارم یک زوج خیلی خوب برای دوستی پیدا کنید که هیچ چیز بهتر از داشتن یک دوست خوب نیست. ولی باید برای انتخابشون بیشتر دقیق باشی چون دیگه الان حرف دو نفره. البته اگه مشغول کار بشی انقده سرت شلوغ می شه که ...
همیشه شاد باشی.

کورال شنبه 14 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:10 ق.ظ http://carpediem.blogfa.com/

سرت که به کار گرم بشه به اونایی که فرصت احوال پرسیت رو ندارن حق می دی..

هلن شنبه 14 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:32 ق.ظ http://http://www.helen1.persianblog.ir/

سلام
من هم تو شهرستان درس خوندم و دوستام الان هر کدوم تو یه شهرن.راست میگی جای یه دوست خوب تو زندگیم خالیه.

کفشدوزک شنبه 14 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:55 ق.ظ http://kafshduzakk.blogfa.com

اتفاقا من هم حال و هوام این جوریه این روزها...توی وبلاگم هم نوشتم...دلم یه دوست می خواد ....دوستی که خیلی بهم نزدیک باشه..مثل دوست های دانشگاه و دبیرستان..

[ بدون نام ] شنبه 14 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:15 ب.ظ

بلفی---------------------
راستی کجا درس خوند و چه رشته‌ای؟
من که با دوستای دانش‌گاهم هنوز ارتباط دارم و لذت می‌برم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد